• وبلاگ : وسعت دل
  • يادداشت : در همه چيز منتشر است...خداوند
  • نظرات : 20 خصوصي ، 17 عمومي
  • پارسي يار : 4 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام... هفتميشو من ميگم.... اومد گفت لباستو شستم... گفتم کدومو.. گف همون قهوه ايه... گفتم من اين روزا قهوه اي تنم نبوده ک... گفتم مال من نيس... گف ماله خودته... ايناهاش.. ديدم ماله خودمه ولي طوسيه... زدم زير خنده... گفتم اين ک طوسيه... ي کم ساکت شد و در حال بيرون رفتن گفت چ ميدونم... از يک صدم ثانيه کمتر بود ک بغض جاي خنده رو گرفت... اشکم در اومد... اخه چشماش اب مرواريد داشتن... رنگارو درست تشخيص نداده بود... چقد بيرحمانه خنديدم... و چ صبورانه هيچ نگفت... براتون پيش اومده حتمن... وسط قاه قاه خنديدن بغض کنيد... خيلي دردناکه... هنوزم حس درد دارم ... درست وسط قلبم....
    دقيقا سبک خودتونه... دوسدارم نوشته هاتونو... موفق باشيد...
    پاسخ

    سلام. ..ممنون بخاطر کامنت خوبتون..حرفتون روايت زندگي آدماييه که خوب زندگي کردن. هرچند برخلاف نظرهاي ديگران. .و حرفهاي شما به من التيام ميده. .چيزي بيشتر از اون. .من رو شارژ ميکنه براي نوشتن...من بايد خلق کنم تا زنده بمونم...اينجوري کمک کردين به زنده موندنم