سلام
خوبي؟ با با بهار اومده شعر جديد نداري؟منتظرما
سلام اميد
سال نو بهتون تبريك ميگم و از خداوند منان براي شما ارزوي كاميابي وسلامتي دارم
غم غريبي وغربت چو بر نمي تابم به شهر خود روم وشهريار خود باشم
حافظ
هميشه پيروز باشيد
زندگي شد من ويك سلسله ناكاميها
مستم از ساغر خون جگر اشاميها
بسكه با شاهد ناكاميم الفتها رفت
شادكامم دگر از الفت ناكاميها
استاد شهريار
روزگاري است كه سوداي بتان دين من است /غم اينكار نشاط دل غمگين من است
كاش يكي ميگفت بدي چيه ؟خستم
شعرات بازم ميگم عالين
ندار عشقم وبا دل سر قمارم نيست /تاب طاقت ان مستي وخمارم نيست
سايه
آن کس که مي گريزد
گاه حتي پشت دشمن ديگري پناه مي گيرد
منطق زيستن
گاه مرا گيج مي کند
گاه عفونت يک خار
مرا از گلي بيزار مي کند
هرچند بعد ها
بارها و بارها
زيبايش مرا تسخير مي کند
گاه بخاطر يک کلام نابجا
کتاب داستان قطوري را
براي هميشه مي بندم
هر چند بعدها
ذهنم دلتنگ
صفحه هاي ناخوانده مي شود
من بارها و بارها
دچار تناقض مفهوم عشق مي شوم
گاه صفحه هاي نخوانده
گاه گلي که براي هميشه براي من نماند
مرا به چنين مصيبتي دچار مي کنند .