سلام
چرا ديگه چيزي نمينويسيد ؟
از خوندن اين شعرت سير نميشم.
شعر قشنگي بود . قشنگ تر اينكه ببيني شعر از خود نويسنده ي وبلاگه
حرف ها
روي شاخه ي تباه
ارزاني کلاغ ها ي سخنور
سکوت دردناک من و سلول هايي که براي دوست داشتن تشنه مي شوندامروز اميدوار پايان يک روز نا کامي را جشن مي گيرند
سلام... توي نوشته هات هميشه يه حسي هست كه با خوندنش يه دوست قديمي رو به ياد من مياره كه نمي دونم كجاست ولي هر جا كه هست براش آرزوي بهترين ها رو دارم، قشنگ بود منتظر دست نوشته هاي بعدي، راستي از اينكه برگشتي خيلي خوشحالم.
موفق باشي
سلام آقا اميد
مثل هميشه بي نظير و بي مثال........
سلام نابترين
وقتي خوندم . قلبم لرزيد. خيلي خيلي زيبا بود خيلي.
احسنت به اين درونه پاك و اين چشم هاي زيبا و درون بينت
واقعا داري استاد غزل ميشي
من از خوندن اين شعرت تا تمام عمرم سير نميشم.
زيبا بود بسيار.
با سلام
غزل زيبا و قابل تاملي بود .
خيلي ظريف به نكات اشاره كرديد. شروع زيبايي بود.
اما يه نكته اين غزل رو كه تقديم كرديد به دوستايي كه تو قلبتون لينكشون كرديد . تكليف اونايي كه تو وبلاگتون لينكن چي مي شه ؟!!