الفباي درد از لبم مي تراودنه شبنم که خون از شبم مي تراودسه حرف است مضمون سي پاره دلالف .لام. ميم.از لبم مي تراودچنان گرم هذيان عشقم که آتشبه جاي عرق از تبم مي تراود
ز دل بر لبم تا دعايي بر آيد اجابت ز هر يا ربم مي تراودز دين ريا بي نيازم به نازمبه کفري که از مذهبم مي تراود
گاهي گمان نميكني... ولي ميشود!
گاهي نميشود كه... نميشود!
گاهي هزااار دوره دعا بياجابت است...
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود!
گاهي گداي گدايي و بخت نيست...
گاهي تمام شهر، گداي تو ميشود.
سلام
اين شعر خيلي قشنگ بود . از خودتون بود ؟ زيرش كه شعر از اميد نداشت !
الهي كه شبيخون بلا بره ديگه بر نگرده
سلام ممنون از تبريكت ...
مي خواستم بپرسم چرا غم ؟ ديدم عنوان رو زدي ساقي متوجه شدم تاكييد روي ساقي ِ سيمين ساقه ...
موفق