اميـــــــــــــــــــــــــــــــــــد من درسمو ميخونم اگر فكر ميكني زياد نت ميام نه من فقط ميام يه كامنت بهت ميدم وميرم همين درسم هم چشم چشم ميخونم اگر بذاري من نفس راحت بكشم چشم ميخونم كاش يكي منو ميكشت دستت راحت ميشدم حرفاتا ميدوني رك ميگي جون طرفم به لب مياد خوبه دشمنت نيستم وگرنه بدبختم ميكردي راستي حرف از شهدا شد 26 تا شون رو دوشنبه ميارن همه گمنام
يه لطفي بكن بامن اينطوري حرف نزن بزرگتر مني نميشه چيزي بهت گفت !!!!!!فقط بايد بشنوي بجزي!!!!!!!
سلام ...گريه ام گرفت ...دزفول در ارزوي اکسيژن بود .....راستي نميدونستم تو جنگ دزفول اين قدر اذيت شدچند شب پيش تو تلويزيون همش از دزفول گفت و گفت .... الان دزفولم چطوره ؟هنوزم دلش اکسيژن ميخواد . نه ؟
...
منم مدتيه دلم مثل دزفول پر از غبارهدلم گرفته از دروغ و نارفيقي ....از دم از عشق و محبت زدن و توهين کردن ...دلم گرفته ......ولي شما دلتون نگيره !دل شاعرا اگه بگيره ......
موفق باشيدسلام برسونيد
در سينهام دوباره غمي جان گرفته است « امشب دلم به ياد شهيدان گرفته است » تا لحظهاي پيش دلم گور سرد بوداينک به يمن ياد شما جان گرفته استدر آسمان سينهي من ابر بغض خفتصحراي دل بهانهي باران گرفته استاز هر چه بوي عشق تهي بود، خانهاماينک صفاي لاله و ريحانه گرفته استديشب دو چشم پنجره در خواب ميخزيدامشب سکوت پنجره پايان گرفته استامشب فضاي خانهي دل، سبز و ديدني استدر فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است
سلام جناب مهندس خوب هستين؟ سرم شلوغه زياد فرصت نمي كنم به وبلاگ دوستان سر بزنم.
دزفول نماد مقاومت خوزستان در برابر موشكهاي دشمن بود. امام خميني
ايكاش از مقاومت و مردونگي مرداي جنگ تو دزفول بنويسيد. جاشون خيلي خاليه...
سلام. ما زير سايه ي شماييم جاي دوري نرفتيم.
با اون كامنت پايينيه زياد موافقم كه ايران در آرزوي اكسيژن است.
و من ميگم ايراني و ايراني محتاج رشد فكر است اما نمي گذارند.........
سلام
مطلب شما با افتخار در جنبش وبلاگي "دزفول؛ مظلوم قهرمان" لينک شد.
اگر از لوگوهاي حمايتي جنبش در وبلاگتون استفاده کنيد ممنون مي شم
ميدوني چه جايي زندگي ميكني؟منتطقه اي كه يه عده اومدن از اونجا رفتن اسمون اومدن وخيليهاشون برنگشتن نميدونم تاحالا طعم افنجار كنار دست خودتو چشيدي يا نه فقط بدون بادش همه چيزو رو سرت خراب ميكنه شايد نفهمي ولي من كه يزدم حال اون منتطقه رو خوب ميفهمم راستش خيلي دوس داشتم زمون جنگ بودم تاشهيد ميشدم البته شايد قسمتم نميشد ولي دوس داشتم فقط استخونم برگرده يادمه يه شهيد گمنامو اوردن يزد تو حوزه بسيج خودمون گذاشتن كه فردا تشييع بشه به زور با بچه ها خودمونو ت بسيج نگه داشيم 4نفري تا شبو اونجا باشيم يادش بخير يادمه 2بعد نصف شب بود همه بيدار بوديم دعا كميل ميخونديم زيارت عاشوراو....گريه مون گرفته بود اومديم دوراون شهيد نشستيم هركسي دردي داشت ميگفت كفنو كه باز كرديم فقط استخون سينه بود با جمجمه ويه پا اون شب صفاي خاصي رو داشت دعا كن از منطقه غرب شهيد نشدم لااقل منطقه شرق شهيد بشم(ميدوني كه يزد قاچاقچي مواد زياده محل عبورشون هستش بگيرند زنده ات نميذارن)به خصوص اون مانوري كه كنار محل عبورشون بود تا صبح زهرمون رفت يادمه من رمزم اميد 10 بود خيلي اون شب يادت كردم شرمنده زنده برگشتما!!!!!!!!!خب زياد حرف نميزنم به همه سلام برسون