• وبلاگ : وسعت دل
  • يادداشت : دزفول
  • نظرات : 16 خصوصي ، 15 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهدي 
    دست شما درد نکنه حالا منو با عراقيا يکي ميکني!!!!!!!!باشه بيا يزد ميبرمت مانور ميگم پوستتو بکنن!!!! رمز منم گردان مشخص کرده بود دست خودم نبود من خراب کاري که نکردم يعني خرابکاري بد نکردم فقط جز چند مورد که تخريب چي بودم مانور قرار بود از معبر که رد شديم دشمن فرضي رومون اتيش بريزه اومده بودن تله انفجاري اطرافمون گذاشته بودن تو مسير که منفجر کنن راه رو هم گفته بودن اينطرفي بريد (يعني حواستونه تله ها باشه اشتباهي نريد تو دلش)شرمنده با سرعت بايد رد ميشديم کنارمونم تله رو منفجر ميکردن فقط يادم مياد يه ذره کج رفتم تا خوابيدم رو زمين کنارمو که ديدم 20 قدمي تله بودم فقط يادمه چسبيدم به زمين وقتي منفجر شد انگار زمينو زمان ميلرزيد هرچي خاک بود رو سرم خالي شد بعدش ديگه اصلا نتونستم بلند بشم فرمانده اومد 2تا کشيده زد گفت مهدي ميخواي خودتو بکشي؟؟اگر يه ذره ديگه رفته بودي جلو چنان پرتت کرده بود که.....راستي اگر زمون جنگ بودم به نظرت لياقت شهادتو داشتم؟؟ دعا کن به مرگ طبيعي نميرم چون اصلا خوشم نمياد خب تکليف الان چيه؟غير ازاينه که ازلحاظ علمي کم نياريم .تو اجتماع دين رو حفظ کنيم يه خورده غيرت ومردونگي داشته باشيم يه خورده به اين شهدا احترام بذاريم وخيلي چيزاي ديگه تو دعا کن با اون دل پاکت خدا منو شهيد ميکنه راهشم انشاا... پيدا ميشه زياد حرف زدم سلام برسون به همه
    پاسخ

    پوستمو بكنن؟مگه تو يزد مانور براي دباغي ها ميذارن:دي..با اين هوش و حواست من فكر ميكنم تو جنگ نري بهتره و گرنه يه گردان رو لو ميدي...خودتم هيچيت نميشه...فوقش دو تاكشيده ميخوري...تو بهتري