• وبلاگ : وسعت دل
  • يادداشت : تكامل معكوس
  • نظرات : 21 خصوصي ، 23 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مهدي 

    سلام اميد اقاي گل عزيزدل خودم جگر خودم چطوري مثل اينکه خيلي دلخوريا بابا اخماتو باز کن ديگه اشکم دراومد که راستي ببينم شما از دزفول رفتي جاي ديگه؟؟ احساس ميکنم دزفول نيستي!!!!!! خب اخه ديروز داشتم دفتر خاطراتتمو باشما ميخوندم البته اين دفتر مخصوصه کوچيکه ها يه مطلبي ديدم گفتم نکنه از دزفول رفتي!!!!به هر حال خاطرات قشنگي ازت دارم البته بعضي صفحات اين دفترم يکم يا گوشه اش پاره شده يا انگار از جنگ برگشته چيکار کنم بعضي خاطرات ادمو کفري ميکنه حرص ميکنم دستم به شما که نميرسه به جون دفتر ميافتم ...دي .....راستي يادم يه خاطرتو خوندم اون شبي بود که تو اتاق عمل نفله شدم وخبرش بهت رسيد راستش شرمنده زنده برگشتما انشاا...دفعه بعد دستم راحت ميشي خب من نميخواستم اگر ميدونستم تهروني تو دردسرت نمي نداختم خب لازم بود راستي اينا گريه نداره که مگه بچه اي که گريه ميکني مردن من که گريه نداره ...دي ...بخند ....خب سرتو درد نميارم مواظب خودت باش

    پاسخ

    سلام مهدي...حالت خوبه؟؟؟براي چي دلخور باشم؟؟؟حالم خوبه ..دلخور نيستم...دزفول هم هستم...اما منو تو كه هيچوقت همديگه رو نديديم داداش...آره يادش بخير ...اون شب من تهران بودم و از شنيدن اين خبر خيلي ناراحت شدم..خداروشكر كه شما دوباره صحيح و سالم به آغوش خانوادت برگشتي.....بخاطر اينكه اون قضيه بد آخرش بخير گذشت گفتم يادش بخير...فكر نكني من دوس دارم تو بميريا:دي.....يا علي