بيستون بود و تمناي دو دوستآزمون بود و تمناي دو عشقدر زماني که چو کبک خنده ميزد شيرينتيشه ميزد فرهاد.
نه توان گفت به جانبازي فرهاد افسوسنه توان کرد ز بي دردي شيرين فرياد.کار شيرين به جهان شور برانگيختن استعشق در جان کسي ريختن است.
کار فرهاد برآوردن ميل دل دوستخواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن خواه با کوه درآويختن است.
سلام
ممنون از حضورت، شعر قشنگيه... شاعري؟
موفق باشي