• وبلاگ : وسعت دل
  • يادداشت : كلاس نا تمام
  • نظرات : 26 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نسيم پريشان 
    سلام
    از كلاس بي او گفتي و از حنجره اي كه او را فرياد مي كند
    حالا من مانده ام با كلماتي كه به ارتفاع ارادت و احساست نمي رسند
    بضاعتم را مي بيني !


    پـرنده ، يك پرنده بود ، در قفس نبـود
    پـرنــده بـود ، با پـرنـده هم‌نفس نـبـود

    پـرنـده ، مثل جفت خويش هم نمي‌پـريـد
    پـرنـده ، – مثل اينكه – مثل هيچكس نـبـود

    پـرنده ، روي دست بي‌ريـا نمي‌نشست
    پـرنده ، فكر دست هاي ملتَمس نـبـود

    پـرنده ، اشتهاي آب و دانه هم نـداشت
    پـرنده ، اهل عشق بـود ، بـوالهوس نـبـود

    پـرنده ، دام را نديده‌بـود، مي‌شناخت
    پـرنـده ، رام ، رام ، رام هيچكس نـبـود

    پـرنده ، مثل ما نبود - بي‌خيال – حرف داشت
    پـرنده ، هر چه عشق مي سرود ، بس نـبـود

    پـرنده ، هرچه ديـد ، داغ ، داغ روزگار
    پـرنده ، هرچه داد... ، داد.. ، دادرس نـبـود

    ****
    پـرنده آب بود ، خاك بود ، شعله بود
    پـرنده ، هرچه ، هرچه بـود ، خار و خس نـبـود

    تقديم به همه ي كبوتران آزاد
    پاسخ

    كلاس بي او نهايت بي كلاسي است...نظرت چيه؟؟؟چه شعر زيبايي بود....پرنده رام...رام...رام هيچكس نبود