سلام
از كلاس بي او گفتي و از حنجره اي كه او را فرياد مي كند
حالا من مانده ام با كلماتي كه به ارتفاع ارادت و احساست نمي رسند
بضاعتم را مي بيني !
پـرنده ، يك پرنده بود ، در قفس نبـود
پـرنــده بـود ، با پـرنـده همنفس نـبـود
پـرنـده ، مثل جفت خويش هم نميپـريـد
پـرنـده ، – مثل اينكه – مثل هيچكس نـبـود
پـرنده ، روي دست بيريـا نمينشست
پـرنده ، فكر دست هاي ملتَمس نـبـود
پـرنده ، اشتهاي آب و دانه هم نـداشت
پـرنده ، اهل عشق بـود ، بـوالهوس نـبـود
پـرنده ، دام را نديدهبـود، ميشناخت
پـرنـده ، رام ، رام ، رام هيچكس نـبـود
پـرنده ، مثل ما نبود - بيخيال – حرف داشت
پـرنده ، هر چه عشق مي سرود ، بس نـبـود
پـرنده ، هرچه ديـد ، داغ ، داغ روزگار
پـرنده ، هرچه داد... ، داد.. ، دادرس نـبـود
****
پـرنده آب بود ، خاك بود ، شعله بود
پـرنده ، هرچه ، هرچه بـود ، خار و خس نـبـود
تقديم به همه ي كبوتران آزاد