وبلاگ :
وسعت دل
يادداشت :
گريت ديالوگ
نظرات :
17
خصوصي ،
27
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهدي
سلام...قبلي رو نميدونم چرا...ولي يه چيزايي از ديالوگا يادم اومده اومدم برات بگم عزيزم
روز واقعه رو يادته اونجااي که سپاهي که ميرفت را رو گم کرده بود نصراني بهشون رسيد__اون نصراني گفت خيلي حرف قشنگي زد : مسيح را مسيحيان به صليب نکشيدند چطور است که مسلمانان تيغ بر امام خويش ميکشند ؟
همون روز واقعه اون قسمتي که يه مرد تو کوه به افراد گذري سنگ ميداد که به بت ها بزنند تا گناه اجدادش پاک بشه....اين حرف رو از امام حسين نقل کرد خيلي قشنگ بود ...گفت وقتي حسين امد سنگي برداشت و بر اين بت ها زد و فرمود چطور سنگي بر اين بت هاي خاکي بزنم در حالي که هزاران بت متحرک از خود ساخته اند....همون روز واقعه اون لحظه اي که به کوير نشينان رسيد که امام وعده امدن اون فرد رو به رئيس کوير نشينان داده بود اونجا هم برام قشنگ بود که گفت حسين درست همان جايي ايستاد که تو ايستاده اي.....و اينم برام قشنگ بود که گفت ما شمشير به سنت ميبنديم اگر بايد شمشير ميداشتي حسين بن علي به ما گفته بود....و وقتي برگشت به روستاشون اون نصراني وقتي همسرش ازش پرسيد حقيقت را چگونه يافتي؟ جواب قشنگي داد...من حقيقت را پاره پاره بر خاک يافتم...من حقيقت را بر سر ني يافتم...من حقيقت را در زنجير يافتم......اميدوارم براي شما عزيز مورد رضايت قرار بگيره
پاسخ
سلام آقا مهدي...ممنونم از لطفتون...همه ي ديالوگهاي روز واقعه رو اينجا نوشتي فك كنم...خب فايل فيلمشو ميذاشتي اينجا دانلودش ميكرديم ديگه اينقدر زحمت نميكشيدين:دي