وبلاگ :
وسعت دل
يادداشت :
خلآ حادثه
نظرات :
7
خصوصي ،
25
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
رهگذرم، دل نبند....
کجا بودن را نميدانم....
اما...
خستگي گذر از بيابان را حس ميکنم....
سلام.. مث هميشه عجيب...
گاهي آدم دوس داره سرشو بکوبه به ديوار....
اتفاقا من ميگم خوبه که آدم حافظه ش پاک شه.. اونوخت کسي ازت انتظاري نداره...
مثلا انتظار عاقل بودن....
چقدر بده بزرگ بودن... چقدر بده نتوني هروخت که دلت خواست هاي هاي گريه کني بلکه يه خورده.. يه خورده آروم شي...
هييييي.....
پاسخ
خستگي گذر از بيابان....همينکه ميدوني از بيابان گذشتي خودش خستگيتون رو درمياره...گاهي آدم دوس داره سرشو بکوبه به ديوار...اما توي جزيره ي دورافتاده ديوار گير نمياد که...مسئله ي اصلي اينجا اينه که هيشکي دوروبرت نباشه اما نتوني گريه کني