ساعت ده شب
ده شماره
از حضور فيزيکي
از اجتماع تن ها
تا تنهايي و لزوم حسي ناب و مطلق
پيچشي در عين سادگي
و رسيدن به نهايتي در اوج شگفتي
مسحورم مي کنه اين قلم
درود براين همه شاعرانگي
قطعا بايد در انديشه و نگاه شاعر پنجره اي رو به بيکران تماشا باز شده باشه که اينچنين عاشقانه از روزمرگي به اوج برسه
پنجره اي که نشان از وسعت دلي بي ريا داره
نکته اي که واسم جالب بود اما نتونستم به هدف شاعر برسم اينکه
بين بعضي از کلمات ترکيبي فاصله انداخته بوديد
يعني بازم بايد برگردم واسه خوندن و فهميدنش ؟!!!!!
و سلام