• وبلاگ : وسعت دل
  • يادداشت : گزارش واقعي
  • نظرات : 6 خصوصي ، 15 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + زهره 
    :) ... پسرتون اونقدر بزرگ شده که پشت تلفن حرف بزند ... :) ...
    پاسخ

    بله...تازه بعضي از موهاي سرم سفيد هم شدند...:)
    * و جاني دوباره مي دهد اين صداي کودکانه *
    * صدايي که تمام درد هاي عالم را پَر پَر مي کند *

    سلام.. خيلي نگران شدم وقتي ماجرا رو مي خوندم..
    اما خداروشکر کردم که حادثه بدي تري اتفاق نيفتاده..
    پاسخ

    سلام....منو ببخشيد اگه باعث نگراني شدم....بله خداروشکر حادثه بدي اتفاق نيفتاد
    + مريم و ميتيل 
    واي بر من
    تصادف کردين؟ خدارو شکر که خوبين...مي فهمم چه لذتي داره

    خيلي قشنگههههه
    ايشالا هيچ وقت دوباره تکرار نشه براتون
    پاسخ

    سلام...رسيدنتون بخير...بله ديگه ماهم بالاخره يه روز بايد تصادف ميکرديم:دي...بله لذت بينهايتي داره
    واي!
    ..................................................................
    پاسخ

    ..............................!!!
    + ... 
    سلام برادر بزرگوار.
    بنده همون کسي هستم که دو شب تا نيمه هاي شب بيدار بودم و تمام آرشيو وبلاگ شما رو خوندم.بعضي از پست هاتون رو چند مرتبه.حس عجيبي به اين نوشته ها دارم. حسي که خيلي جاهاي ديگه ندارم.از همون نوشته هاي دور هم بود که متوجه شدم شما پسر دسته گلي به اسم آقا مهدي داريد.من شما رو نمي شناسم اما از اينکه مطالبتون رو مي خونم خيلي خوشحالم.من رو ببخشيد که بي نام براي شما کامنت مي گذارم.
    پاسخ

    سلام...بله متوجه شدم..خيلي ممنون از همراهيتون...هرطوري دوست داريد ميتونيد اينجا تشريف بياريد...خانه خانه ي شماست
    + ... 
    اگه مادرم که هزار کيلومتر دورتر از من زندگي مي کنند پست شما رو مي خوندند حتما بهتون مي گفتن:پسرم نماز اول ماه رو فراموش نکن.بنده ي خدا هميشه اول ماه که مي شه زنگ مي زنن يادآوري مي کنن و مي گن :نماز اول ماه رو بخونيد تا از بلاهاي ناگهاني در امان باشيد.
    پيروز باشيد.
    پاسخ

    چه خوب شد که حرف مادرتون رو بهم گفتين...آدم هميشه بايد وصل باشه...به هربهانه اي خودش رو در آغوش ملکوت غرق کنه...و آرام زندگي کنه...نماز اول ماه من شايد همين رمضان شروع بشه...به شرط بقا
    + ... 
    سلام.
    دقيقا لحظه اي که حس مي کنم روزگار داره باهام لج مي کنه
    يه صدايي تو گوشم آروم مي گه: نترس .به من اطمينان داشته باش.خودم همه چيز رو درست مي کنم.
    شعار نمي دم.حس کردم که مي گم.با تمام وجودم حس کردم....
    خدا مهدي عزيز رو براي شما حفظ کنه انشاءالله.
    مي دونيد اگه مامان من پست شما رو مي خوند بهتون چي مي گفت؟
    پاسخ

    سلام...اين حرفي که شما زدين اسمش رو نميشه شعار گذاشت...به نظرم اين احساس به کمترين حد ممکن دربين بنده ها تقسيم شده ...اسمش ايمانه..ايمان قلبي ...ممنون از دعاي خوبتون..دو تا سوال..اگه مادرتون اين پست رو ميخوند چي ميگفت؟...و اينکه ميشه بپرسم شما کي هستين؟؟
    دل ِ آدم كه هيچ.... اون موقع انگار كه تموم ِ دنيا از شادي لبريز شده ...
    پاسخ

    بله...دقيقآ....گفتم هيچ دردي ندارم...گفتن الان بدنت گرمه متوجه نميشي..بعد خنديدم گفتم نه..نه.هيچ دردي ندارم...اونا اصلن متوجه نبودن
    يه لحظه صحنه ي ديگه اي رو تجسم کردم :)
    اما وقتي آخرشو گفتيد فهميدم اشتباه مي کردم...
    خدا رو شکر که به خير گذشته...
    گاهي اوقات يک تلنگر باعث ميشه آدم قدر زندگي رو بدونه...
    و صداي کودک هم که خودش زندگي بخشه...
    يعني يه فرصت دوباره...
    يادمون باشه هميشه چشمهايي انتظارمونو ميکشه...
    پاسخ

    کاش ميگفتين چه صحنه اي رو تصور کردين...اما از بحث زندگي که بگذريم من يه صدايي تو گوشم پيچيد که:حواست به من باشه...هي پسر حواست به من باشه....جمله آخرتون منو ياد واحد ايمني پروژه انداخت:)
    دست گرم خدا هميشه تو دستِ بنده هاشه...
    پاسخ

    خيلي عالي ...حرف شما معادل زيباترين قسمت داستان بود:قلبم از شادي لبريز ميشود
    نــــــــــــــــه..
    بيشتر مراقب باشيد..:ا
    هيچوخت از موتور خوشم نيومده....
    صدقه بندازيد..
    پاسخ

    سلام...منم هيچوقت خوشم نيومده..بايد با ماشين ميرفتم...ولي اتفاق خوبي بود...يادم انداخت کسي مراقبمونه
    سلام خداروشکر بخير گذشته

    پاسخ

    بله..بخير گذشت...و من الان اينجام