شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

اميد...

+ پدرم از دنيا چيز زيادي نمي دانست.سوارپاجرو نشده بود.نميدانست رانندگي با كاتلاس سوپريم چه كيفي دارد.كامارو و كوروت نديده بود.نميدانست كلاردشت كجاست،ويلا يعني چه.پدرم نميدانست رژ لب چيست يا چرا به مژه ها ريمل ميكشند
اميد...
پدرم مرد بدون اينكه صداي شهرام و فري را بشنود.مرد وفرق صداي ويلون سل وگيتار را نفهميد.حتي ساكسيفون را به چشمش نديد.پدرم صبح ها هميشه با صداي خروس بيدار ميشد.و ظهر ها با صداي اذان راديوي كوچكش وسط بيابان نماز ميخواند.پدرم كراوات و پاپيون نميزد.ادكلن مصرف نميكرد اما هميشه يك شاخه نرگس وحشي توي سجاده اش بود.كه در سجده از بوي آن مست ميشد.سجده هايش را شايد بهمين خاطر طولاني ميكرد
اميد...
برگرفته از كتاب ((چند روايت معتبر ))نوشته ي مصطفي مستور
خيلي قلم مستور رو دوست دارم ... البته خودش رو نه ... شنيده بودم دوم خرداديه
دقيقا..منم كتاباي مستور رو خوندم..قلمش عاليه....البته قلمشو بيشتر از مفاهيمش دوست دارم.
اميد...
روي ماه خداوند را ببوس
من گنجشك نيستم. دست هاي جذامي..عشق بدون نقطه و......
اميد...
...
ان پدران .... بودند... اما رفتند... ما که پدران اينده ايم... همه را ديده ايم چه کنيم... تقصير ما چيست.. ؟؟گناه ما چيست؟؟
اميد...
رتبه 73
23 برگزیده
1282 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top