پيام
+
وقتي دلتنگ ميشوم از اينهمه سوال بي جواب احساس ترس عجيبي بر من چيره ميشود..دلهره و وحشتي که گاهي حاصلش اندوهي طولاني است که گريبان دلم را رها نميکند
مهديه...
91/9/30
اميد...
و خنده ام ميگيرد از قيافه ي بعضي آدمها که لبخندي پيروزمندانه و آرامشي نا پايدار را با خود و روي شانه هاي خود حمل ميکنند و حس ميکنند چيزي نمانده که نميدانند
اميد...
يحمل اسفارا.........
اميد...
شايد همه ي ما به يک اندازه در پيشگاه خداوند نادان باشيم....
اميد...
باران !!!!!!!!گاهي چقدر به تو نيازمند ميشوم....تشنه ي تو...مثل کويري که لبهايش از خواهش تشنگي ترک خورده باشد
غزل صداقت
باران ...
اميد...
نه داداش مهدي...حرفم سخت نبود..اين من بودم که آشفته گويي کردم..و پريشان بودم...تقصير از تو نيس...بايد کوير رو ببينم که حرف تو رو بفهمم