پيام
+
اشتباه اول من اين بود که به تو اعتماد کردم . اشتباه دوم من اين بود که عاشقت شدم . اشتباه سوم من اين بود که فکر مي کردم با تو خوشبخت مي شم . اشتباه بعدي من اين بود که تو رو صد بار بخشيدم . اشتباه هزارم من اين بود که هيچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بيرون . هنوز هم دارم اشتباه مي کنم که با تو حرف مي زنم
هما بانو
93/11/18
اميد...
تهران در بعداز ظهر...مصطفي مستور
اميد...
غروب بود من زل زده بودم به پشت دست هاش . هر دو وحشت کرده بوديم . بس که نزديک شده بوديم به هم . بس که معصوميت ريخته بود آن جا ، پشت دست ها . بعد من با انگشت اشاره ، خطي فرضي و مورب ، درست از وسط ساعد تا انگشت کوچک دست راست اش کشيدم و به او گفتم عميقا دوستش دارم...دويدن در ميدان تاريک مين(خودش)
تبسم بهار ♥
عاشق نوشته هاي مستورم
قلمدون
هه
اميد...
منم عاشق نوشته هاشم
اميد...
اين که شعر نيست
اميد...
صبور باش مرد
خادمة الشهدا
بله کلن ماها درگيريم:|
اميد...
بله...به شدت
||عليرضا خان||
مستور لايک داره : ) چون *امبرخاني * ازش تعريف کرده : )
اميد...
تا اين ح:) د؟
||عليرضا خان||
اوهوم ...
اميد...
:)
در انتظار آفتاب
هنوز هم دارم اشتباه مي کنم ...
اميد...
گناه اول ما افتتاح پنجره بود.......
تبسم بهار ♥
گناه اول ما آفريده شدنمان بود . آن هم در قلب يکديگر ...
اميد...
گنا ديگر ما انهدام ديوار است
اميد...
اشتباه انتخاب من بود