پيام
+
يک روز جواني مشروب خورده، وارد کوچهاي ميشود. ازدور امام کاظم (ع) را ميبيند که امام (ع) در حال وارد شدن به کوچه هستند.امام را ميبيند و خجالت ميکشد؛ پشت ديواري ميايستد
که امام رد شوند و چشم او به چشم امام نيفتد.
خجالت ميکشيد. اين جوان شيعه بود، اما گناهي مرتکب شده بود.
زمانيکه امام ميخواست از پشت جوان رد شود، امام (ع)
دستي بر شانهاش گذاشته
حضورپنهان .
93/2/2
اميد...
و مي فرمايد: (حتي در بدترين حالت گناه هم که هستي از ما رويگردان نباشيد.)
خليل سعيدي
درسته.... کاملا
*ميثم*
به به
اميد...
بله داداش خليل همينه که آدمو اسير ميکنن
اميد...
به به - *ميثم*
تبسم بهار ♥
...
اميد...
...
رزگل
ولي الان اگه يکي رو ببينيم خبطي کرده با انگشت نشونش ميديم.... چقدر فرق هست بين ما ومسير حق
اميد...
بله خانم رزگل...چقدر فرق داريم...چقدر فرق
.:. ميثاقي نــو .:.
اوهوم.همين طوره
اميد...
من يه جوري ديگه به امام کاظم عليه السلام ارادت دارم ..هر چند اهل بيت نور واحدند ولي خب دله چه ميشه کرد
اميد...
ممنون يه روز خوب مياد...عاشقشم با کلي اشک
اميد...
..
عموميي نغمه خانم
بسيار زيبا
اميد...
بله...آدمو براي لحظاتي ميخکوب ميکنه و بعد آرام آرام مثل کسي که تازه از اتاق عمل اومده و بهوش اومده دردها رو حس ميکنه
اميد...
.