کارواني ز دور مي آيد دستها سايبان چشمها کارواني زدور مي آيد
در بيابان تشنه و برهوت گرد و خاکي ز دور مي آيد
آي بارانيان به کوچه زنيد تا که پايان دهيد فاصله را
گوشه دل دهيد مي شنويد بي قراريه زنگ قافله را
بين يک حلقه از بني هاشم محملي خوش خرام مي آيد
پشت پرده فرشته اي آرام با وقار تمام مي آيد
کور بادا و دورچشم فلک زينب از راه دور مي آيد
سر عالم به زير چون بانو قصد دارد نزول فرمايد
خيمه ها يک به يک علم گرديد جان عالم به فداي خيمه دوست
اولين خيمه اي که قد افراشت خيمه زينب است-چون بانوست...
خيل اصحاب گرد شمع وجود چشمها بي قرار ثارالله
دست در دست باد –دختر کي پا به پاي حسين عبدالله
هر چه کودک پياده شد آخر بوسه اي از رخ عمويش کرد
به عمو تا رقيه اش را ديد پاک خاک از لباس و مويش کرد
ناقه اي روي خاک زانو زد ضرب خورشيد آسمان کم شد
هر کسي بود گرد محمل عشق دست بر سينه اش زدو خم شد
پرده از کجاوه رفت کنار رخ عيان کرد عمه سادات
گوش کن ميرسد صداي حسين همگي بهر عمه جان صلوات
........... به روزم.
سلام و تسليت....
خوبين؟ بالاخره تونستم وبتون رو باز كنم!!
بي تعارف واقعا قشنگ نوشتين
اين حرفها فقط از يه قلب سفيد بيرون مياد!
سربلند باشي.
يا علي مدد