کوير..
تازه مي فهمم !
پس همه اش تقصير تو بود ،
چشم حسرت داشتي و نابود کردي ...
چشم اقيانوس هم ديگر باران را نمي بيند !
کوير ، تو بزرگتر از اين حرف ها بودي
چه کسي تو را کوچک کرد ..
چه کسي برايت کفش خريد ..
تو چرا دمپايي ات را در آوردي !