سلام دوست...
ياد يه بيت از يکي از غزلهاي قديمي خودم افتادم!
يوسف ترين بهانه ي دلبستگي بيا
از دست هاي شوق زليخا غزل بنوش!!
.....
غزل خوبي بود ...اما بايد روي زبان کار کني..ز دست رفت شايد زياد ترکيب به روزي نباشه اون هم براي رديف که نقش برجسته اي توي غزل داره..
ماندگار باشي
سلام مجدد؛
والله از اين چيزايي که در باره ي حسابان گفتي چيزي نمي دونم.
من از بچگي ادبيات خوندم...
يا مولا
استاده ام چو شمع
مترسان ز آتشم...
سلام شاهين جان؛
خب مسله اين جاست که توي انجمن تحويل نمي گيري مرا... چرا؟
گناه جا ماندن از بهشت
اين بار به معني واقعي " رانده شدن از بهشت "
را حس كردم
................................................
واي...
اين خطاييست كه
هرگز
اثرش پاك نشد...
سلام
تقصير از ماست يا شيطون؟ روز قيامت وقتي انسان از شيطون شكايت ميكنه اون در جواب ميگه كه من كسي رو مجبورم نكردم اين آدم بود كه به ميل و اراده ي خودش دنبال من اومد!
چقدر پست " كلاس ناتمام "به دلم نشست...
گاهي بساط عشق خودش جور مي شود
گاهي به صد معادله ناجور مي شود...
خوبين؟
چقدر زيبا بود...
چقدر زيبا بود....
كلاس نا تمام هم فوق العاده بود
سلام اميد جان؛
با شعري تازه با عنوان "تنگنا" به روزم...
يا حق