• وبلاگ : وسعت دل
  • يادداشت : خلآ حادثه
  • نظرات : 7 خصوصي ، 25 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + شادي گم شده 
    سلام
    ديشب يه همچين متني رو از روح الله رجايي خوندم توي مجله همشهري جوانشماره 434
    البته نميدونم مخاطب شما و گريه و بغض هاتون همينيه که من احساس ميکنم يا نه ولي نويسنده ي اون مطلب روز عاشورا بين الحرمين بود و هر چي زود ميزد اشکي نمي اومد
    تيتر نوشته اش اين بود : عاشورا ، توي کربلا ادم خنگ ميشود !

    اگر کربلا ميرويد عاشورا نرويد عاشورا توي همين تهران توي هيئت هاي خودمان دست کم چسزهايي ميفهمد کمي گريه ميکند لذتش را ميبرد ولي عاشورا در کربلا ادميزاد خنگ ميشود ..... هنگ ميکند ....

    منم تجربه اش کردم
    جايي غير از مجالس ائمه
    دلم فرياد از ته دل ميخواست ولي نميشد
    دلم جييييييييييييييييييييييغ بلند ميخواست ولي نيامد
    دلم گريه ي هاي هاي و بلند بلند ميخواست ولي جز قطراتي چيزي نشد
    نفس به شماره افتاد ....
    حس خفگي....
    تمناي اکسيژن .....
    ايکاش بغض ها هميشه مي باريدند ....
    پاسخ

    اگر کربلا ميرويد عاشورا نرويد....منم فکر ميکنم حق با ايشون باشه...بعضي فضاهارو نميشه تحمل کرد...بعضي زمانها رو نميشه تحمل کرد..بايد خودتو بيهوش کني تا تموم شه بعد بهوش بياي