سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]

دلتنگی

ارسال‌کننده : امید... در : 87/11/15 9:50 صبح

امیدوارم هیچوقت دلتون گرفته نباشه ، این غزل رو دیشب سرودم گفتم تا داغه بزنمش اینجا.
بگذار دلم هرچه دلش خواست بگوید
بی پیچ و خم و ساده و سر راست بگوید

بگذار که راحت دل من حرف خودش را
بی دغدغه بی بیش و کم و کاست بگوید

بگذار که از هرچه دروغ است دل من
جرات کند اینبار کمی راست بگوید

زان آب که از دیده ی ما گشت سرازیر
زان دود که از سینه ی ما خاست بگوید

زان روز که ویرانه شد از گردش چشمت
ویرانه ی خود بهر تو آراست بگوید

تنها نه دل ماست که در بند تو افتاد
هر شاهد در بند که اینجاست بگوید

این چشم منافق که دلم را به فنا داد
با توست؟نمیدانم،با ماست؟بگوید

یکبار ندیدیم که آیینه چشمت
با آه دل خسته ی ما راست بگوید

شعر از امید




کلمات کلیدی :