غزل ناتمام
ای چشم های تار که نم پس نمی دهید
هستی گرفته اید عدم پس نمی دهید
از انعکاس نور کسی گفته با شما؟
شادی ز ما گرفته و غم پس نمی دهید
از خون ما که ریخته شد با نگاهتان
یک قطره هم ز ناوک خم پس نمی دهید
از جنگ نابرابرتان در تعجبیم
جمشید را اسیر کرده و جم پس نمی دهید
شاید کبوتر دل من هم شنیده است
بال شکسته ای به حرم پس نمی دهید
شعر از امید
کلمات کلیدی :