امید
سرد است چقدر باد این تابستان
یارب عجب از نهاد این تابستان
ای سبزترین درخت خوابت نبرد
از طعنه ی انجماد این تابستان
تا کوری چشم زخم پاییز بمان
در ذلت ان یکاد این تابستان
از بستنی گونه ی من باز ستان
با آن لب داغ داد این تابستان
یک جشن برای زنده ماندنت میگیرم
من باشم و تو و یاد این تابستان
در کشتنت ای اشک تبانی کردند
خورشید و انسداد این تابستان
((شعر از امید))
کلمات کلیدی :