ارسالکننده : امید... در : 92/11/25 9:17 عصر
ازینجا می روم
برای مدت زیادی ........مدت خیلی زیادی...شاید تا ابد
نوشته هاتون رو میخونم...هرچند که چیزی نگم.. شاید...شاید به همه ی دوستانی که جز لینکم هستند و اونایی که همیشه بهشون سر زدم و براشون کامنت گذاشتم ولی تو لینکم نبودند سر بزنم و و براشون کامنت نامرئی بذارم .....هر چند تو دلم....
خدانگهدار
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : امید... در : 92/11/20 1:9 صبح
دستکش بافتم...دستام از سرما چروک میشد...
یه تخت بزرگ با ملافه های سفید....کنار یه پنجره ...که بتونی توش غلت بزنی...کتاب بخونی..بنویسی...و همه ی اندازه های ماه رو تا
کامل شدنش ببینی و و نفست بند بیاد........
یه خونه ی بزرگ که توش چمن هم باشه و بتونی پا برهنه بدویی توش....اینها همه ی سهم آرزوهای من تو چهل سالگی بود.....
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : امید... در : 90/12/17 3:47 عصر
هنوز صادارات اشک از آنسوی دنیا تحریم نشده است....اشکهایی که خودشان را هم که بکشند قیمتشان به پای یک بشکه نفت برنت دریای شمال هم نمیرسد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : امید... در : 90/10/28 11:30 عصر
ای ارتفاع ، پای مرا نردبان بده
از بال خود به شاخه ی من آشیان بده
دست مرا بگیر و امشب یکی یکی
جای ستاره های گمشده ات را نشان بده
چیزی برای بال و پرم در نظر بگیر
از پشت قاب عکس کمی آسمان بده
حبل المتین عشق بدستم نمیرسد
از آن رگ بریده به من ریسمان بده
یا برخلاف مانده تنت زیر آفتاب
یک تکه از بهشت به من سایبان بده
امشب به احترام تمام فرشتگان
راهی به من برای پریدن نشان بده
حالا که رفته ای ، از آن سوی ابرها
یک دست تیر خورده برایم تکان بده
شعر از امید
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : امید... در : 90/9/29 11:11 عصر
خواستم از حرفهایت از نگاه های نافذت از لبخند های آسمانی و ملیحت بنویسم...گفتم چطور میتوانم از تو حرفی بزنم..چطور میتوانم عظمت وجودت را و افکار بی نهایتت را بنویسم تا اینکه گوشه سررسید سال 1384 خودت را باز کردم و دست نوشته ای از تو را انتخاب کردم که همه ی حرفها را یکجا در عمقش میشود فهمید...آری عزیزم فقط خودت از پس خودت بر می آیی))
((خدایا هرچه به تو نزدیک تر می شوم غریب تر می شوم))
به بهانه ی سالگرد عروج عاشق عارف حضرت مهدی (عج) شیخ رضا ابوالقاسمی پور و همسر ایثارگرش
کلمات کلیدی :